www.smsparsi.rzb.ir
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
www.smsparsi.rzb.ir
دوستان جان دادهام بهر دهانش بنگرید
کو به چیزی مختصر چون باز میماند ز من
صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم
عشق در هر گوشهای افسانهای خواند ز من
www.smsparsi.rzb.ir
رفتم به در میکده با طنازی
دنبال ولنگاری و دختر بازی
ناگاه مرا گرفت با غمازی
www.smsparsi.rzb.ir
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
www.smsparsi.rzb.ir
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
www.smsparsi.rzb.ir
حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند
www.smsparsi.rzb.ir
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
www.smsparsi.rzb.ir
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
www.smsparsi.rzb.ir
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان میکوشم
گلچین شعرهای عاشقانه حافظ
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
www.smsparsi.rzb.ir
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که من
زدهام فالی و فریادرسی میآید
•
www.smsparsi.rzb.ir
آنکه تاج سر من خاک کف پایش بود
از خدا می طلبم تا به سرم باز آید
www.smsparsi.rzb.ir
دیدی ای حافظ که کنعان دلم بیمار شد
عاقبت با اشک و غم کوه امیدم کاه شد؟
گفته بودی یوسف گمگشته بازاید ولی
یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد
www.smsparsi.rzb.ir
من از بازوی خود دارم بسی شکر
که زور مردم آزاری ندارم
www.smsparsi.rzb.ir
ای گدایان خرابات خدا یار شماست
چشم انعام مدارید ز انعامی چند
پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش
که مگو حال دل سوخته با خامی چند
www.smsparsi.rzb.ir
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
www.smsparsi.rzb.ir
یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز
که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند
www.smsparsi.rzb.ir
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
www.smsparsi.rzb.ir
حافظ در فال هایش هنوز اصرار دارد که خبر خوشی در راه است
تو کجای دنیای منی که هنوز در راهی
www.smsparsi.rzb.ir
سال وفال ومال وحال واصل ونسل وتخت وبخت
بادت اندر شهریاری برقرار وبردوام
سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش
اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام
www.smsparsi.rzb.ir
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس
در بند ان نباش که نشنید یا شنید
www.smsparsi.rzb.ir
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد
www.smsparsi.rzb.ir
ز تاب آتش سودای عشقش
به سان دیگ دایم میزنم جوش
چو پیراهن شوم آسوده خاطر
گرش همچون قبا گیرم در آغوش
اگر پوسیده گردد استخوانم
نگردد مهرت از جانم فراموش
دل و دینم دل و دینم ببردست
برو دوشش بر و دوشش بر و دوش
www.smsparsi.rzb.ir
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
صلاح ما همان است کان تو راست صلاح
www.smsparsi.rzb.ir
اگر آنکه میرفت خاطره اش را میبرد
فرهاد سنگ نمی سفت
مجنون اشفته نمی خفت
حافظ شعر نمیگفت
www.smsparsi.rzb.ir
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سرو سامان که مپرس
کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس